خوشبختانه یا متأسفانه در روزگاری زندگی میکنیم که حساسیتها و واکنشها در برابر هر عقیدهای بهسرعت و شدت گسترش پیدا میکند. یکی از همین بحثبرانگیزترین سوژههای روز که نقل زبانها و مجالس شده، بحث قدیمی و همیشه پرحاشیهٔ عفاف و حجاب بوده است. حرفها و بحثهای بسیار زیادی در این باب شده. به همین خاطر قصد ندارم از ابتدا و بهتفصیل درباره کل اصل و جزء و حاشیههای مربوط و نامربوط صحبت کنم. گزیده وار به ذکر چند نکته میپردازم.
۱. عفاف، حجاب و رابطهٔ این دو
نظر شخصیام این است که قبل از هر بحثی با افراد دربارهٔ موضوع "حجاب"، باید موضعشان در رابطه با "حیا" را بدانیم؛ که آیا اساساً به وجود چنین فطرتی قائل هستند یا خیر. کسانی که معتقد به حیا نیستند، دربارهٔ ذات انسان و بهخصوص جنس مؤنث نیاز به یک تجدیدنظر فکری و عملی و صدالبته "درونی" و "وجدانی" دارند. اگرچه وجود خیلی از فطریات مانند همین عفاف و حیا، اثبات پذیرند، اما اعتقاد به وجود آنها بیشتر امری ست درونی و وجدانی که هر فرد باید با مراجعه به ذاتش به آن پی ببرد. همهٔ ما قطعاً به خاطر میآوریم لحظات و زمانهایی را که در موقعیتهایی قرارگرفتهایم که حجب و حیایمان در معرض خدشهدار شدن قرارگرفته است و به خاطر قرار گرفتن در این موقعیت، از درون احساس شرمندگی و تکاپو برای احیای حیا کردهایم. نیمنگاهی به تاریخ نیز میتواند بهروشنی این دغدغهٔ ذاتی انسانها در ادوار مختلف تاریخی و جوامع گوناگون نشان دهد.
و اما کسانی که ارتباطی بین حجاب و حیا نمیبینند باید این سؤال ساده را پاسخ دهند که آیا نشانه گرفتن شهوت جنس مخالف در تضاد با حیا هست یا خیر! بحثهای تئوریک اصلاً به آن پیچیدگیای نیست که ما بدان دچاریم.
۲. اجبار بر حجاب
اساساً اجبار در هر زمینهای، به مواردی تعلق میگیرد که اولاً مورد پیشآمده بهقدری بحران و حاد باشد که روشهای برخوردی ملایمتر وجود نداشته باشد؛ ثانیاً به خاطر این اجبار، مصلحت و هدف پاک و مهمتر دیگری قربانی نشود؛ ثالثاً این اجبار دارای فواید عملی و کاربردیِ نمایان باشد؛ رابعاً فردِ اجبارکننده دارای صلاحیتهای لازم باشد. البته اگر بخواهیم دقیقتر بنگریم باید خامساً و سادساً و... را نیز به موارد فوق بی افزاییم؛ اما در حد گفتوگوی ما همین چهار مورد کفایت میکند. حال باید بحث اجباری بودن حجاب را نیز در قالبهای مذکور بررسی کنیم. بر طبق مورد اول، برخورد با بیحجابی و بدحجابی باید صرفاً و صرفاً با موارد حاد و کاملاً خارج از عرف صورت بگیرد. ملاک و معیار این حاد بودن نیز عرف جامعه و فرهنگ عمومی است. مثلاً اگر زمانی عرف کلی جامعه در زمینهٔ پوشش بانوان، پوشیدن بلوز و شلوار بود، تنها باید با موارد بسیار هنجارشکن برخورد کرد و نه با بلوز و شلوار؛ و به همین ترتیب اگر عرف کلی جامعه پوشاندن تمام موی سر بود، باید با مواردی که بسیار خارج از این عرف قرار دارد برخورد کرد. صدالبته این برخورد نباید توهینآمیز و تحقیرآمیز صورت بگیرد؛ بلکه با رعایت حرمت انسانی باید تذکرات داده شود. حسبِ مورد دوم، باید این را بگوییم که برخورد ما نباید باعث وقوع گناه یا مشکل بزرگتر دیگری شود. مثلاً به خاطر برخورد قهرآمیز ما، حرمت و شأن انسانی زیر سؤال برود. در این موارد باید برخوردهای جبر آمیز را ترک کرد. مطابق مورد سوم این اجبار کردن باید دارای نتایج و خروجیهای مبرهنی باشد. اگر برخوردهای ما منجر به اصلاح یا جلوگیری از سقوطِ بیشتر نمیشود پس اجرای آن ضرورتی ندارد. دربارهٔ مورد چهارم هم میتوانم این را عرض کنم که بهشخصه بسیاری از برخوردکنندگان انتظامیِ روز جامعهمان را دارای صلاحیت لازم نمیدانم. چراکه رفتارهای زنندهٔ آنها خود نیاز به تذکر و اصلاح دارد!
داخل پرانتز این سؤال شایع رو هم پاسخ بدم که در زمان پیامبر اسلام حجاب اجباری برقرار نبوده است.
۳. دلایل گرایش به بیحجابی
برحسب موقعیتهای زمانی و مکانی، دلایل مختلفی را میتوان برای این گرایش جستوجو کرد. در جوامع غربی به خاطر نوع تربیت خانوادگی و اجتماعی، گرایش ذاتی به حجاب بهمرورزمان از بین میرود و بیحجابی امری کاملاً مرسوم و عادی تلقی میگردد؛ اما هم چنان "حیا" به خاطر ریشهدارتر بودنش در ذات بشری، با قدرت نسبی بر انسانها حکمفرما است. در جوامع اسلامی و سنتی مانند ایران، دلایل این گرایش به ضد حجاب، بسیار متنوع میباشد. احساس شخصی من اینگونه است که مهمترین دلیل افزایش این پدیده و مدرنیزاسیون ظاهری، چیزی نیست جز "عادی شدن". به خاطر گسترش روزافزون این پدیدهٔ غیر ملی و غیر مرتبط با فرهنگ اصیل ما، نوعی قبح شکنی و تابوشکنی صورت گرفته است و در بین مردم ما اینطور جا افتاده که حجاب امری ست غیر واجب و یا از زاویه دیدی، مستحب؛ و رعایت نکردن آن کاری غیردینی تلقی نمیگردد. باوجود تمام تغییرات اعتقادیِ بنیان فکری جامعهمان، همچنان معتقدم جامعهٔ ایرانی، جامعهای دینی ست؛ اما متأسفانه به خاطر شیوع پدیدهٔ بدحجابی، دیگر این موضوع ضد دینی به حساب نمیآید. دلیل دوم را باید در ضعف اطلاعرسانی، ارشادی و مذاکراتی جستوجو کرد. سالیان سال است که به تکصدایی عادت کردهایم و حاضر نیستیم در جامعه فضایی باز به وجود بیاوریم که هرکس بتواند عقیدهاش را آزادانه ابراز کند. موافق و مخالف حجاب با هم مذاکره و بحث کنند و تصمیمگیری به خود مردم واگذار گردد. در غالب موارد اجبار بدون آزادی بیان، نتیجهٔ عکس میدهد. همانقدر که رضاشاه در کشف حجاب ناموفق بود، جمهوری اسلامی در "حجاب سازی". این بسته بودن فضا، خود دلیلی ست به گرایش به بیحجابی. دلیل سوم را شاید بتوان حرکت برخلاف ذات انسانی و گرایش به گناه و گناهکاری و حرمتشکنی دانست. نمیخواهم این را بگویم که هرکه بیحجاب است گناهکار است. اصلاً! اما بهیقین میدانم که گناهکاری و حرمتشکنی میتواند منجر به این اقدام ضد دینی گردد. توجه داشته باشید که رابطه دوطرفه نیست. هر بیحجابی گناهکار نیست، اما گناهکاری احتمال بیحجابی را بالا میبرد.
و چندین و چند دلیل دیگر که خارج از حوصلهٔ بحث است.
۴. شکل حجاب
این موضوع بهقدری روشن و واضح شده است که نیاز به بحث آنچنانی ندارد. هر نوع رنگ و لباسی که حداقلهای دینی را ارضا کند کفایت میکند. میخواهد چادر، مانتو، لباسهای محلی، عبا یا هر چیز دیگر باشد. اصرار به هریک از این پوششها، اصراری ست بیهوده و حتی مضر.
۵. مقابله با بیحجابی
با توجه به صحبتهای بالا، میتوان دربارهٔ این مقابله نتیجهگیری کرد. کنترل عاقلانه و حسابگرانهٔ برخوردهای قهرآمیز و جبر گونه، جلوگیری از عادی شدن بی و بدحجابی در متن جامعه، افزایش گفتوگوها و روشنگریها در این مسئله، جلوگیری از سقوط دینی و اخلاقی جامعه، تلاش برای تنوعبخشی به لباسهای موجود در بازار و طراحی البسه متناسب با سلیقههای گوناگون و دهها راه دیگر میتواند گسترش بدحجابی و بیحجابی را کنترل کند. البته همانطور که متوجه شدهاید، از راهکارهای فوق میتوان اینگونه استنباط کرد که راهحل جامع و قاطع برای محجبه شدن جامعه، اصلاح کلی جامعه است که این وابسته به اصلاحات همهجانبه و در همهٔ زمینههاست.
+ عیب رندان مکن ای زاهد پاکیزهسرشت که گناه دگران بر تو نخواهند نوشت
من اگر نیکم و گر بد تو برو خود را باش هرکسی آن درود عاقبت کار که کشت حافظ
۱. خودمون پیشاپیش به استقبال دردها، ترسها و وسواسهای روحی و جسمیمون بریم؛ قبل از اینکه بهجبر، وادار به مواجهه باهاشون بشیم؛ واس خودمون شرایط رو شبیهسازی کنیم. این نترسیدن از ترس، روشی بسیار کارآمد در راه بزرگ شدن روحمونه.
۲. پیرو پست قبلی، پیشنهادهای مطالعاتی دارم برای دوستانی که تمایل دارن علمیتر و دقیقتر "مسلمان" باشن. خوندن دو کتاب "تفسیر نمونه" و "اصول کافی" میتونه باعث افزایش اطلاعات کلی درباره اعتقادات اسلامیمون بشه. نرمافزارهای همراه خوبی هم برای جفتشون تهیه شده. خلاصه اینکه بیتفاوت نباشیم نسبت به محکم کردن عقایدمون تا خداینکرده با یه تلنگر از هم فرونپاشیم.
۳. آزاداندیش باشیم. تو مسائل فکری، لیبرال و آزاد برخورد کنیم. حرفها و عقاید همهطرفه رو بشنویم و حتی خودمون به استقبال نظرات مخالف با خود بریم. از خطر انحراف و گناه نهراسیم. جهنم عالمانه بهتر از بهشت جاهلانه ست. من خودم بهشخصه نهتنها از نظرات مخالف ناراحت و دلخور نمیشم، بلکه صمیمانه از همه خواهش میکنم به حرفها و افکارم ایراد و انتقاد وارد کنند. در آخر هم اینو بگم که تمام چیزهایی که در این پیشنهاد گفتم، در صورتی صادقه که هیچگونه اهانت و تمسخری در کار نباشه.
۴. پیشنهاد میکنم برادران هم جدیتر وارد فضای وبلاگ نویسی بشن. ماشاالله خواهران چه حضور فعالی دارن تو بلاگستان!
۵. نام ترانه: عشق تو نمیمیرد
خواننده : عارف
ترانهسرا: علیرضا طبایی
آهنگساز: جمشید زندی
+ عاقبت پروندهام را، با غبار آرزوها
خاک خواهد بست روزی، باد خواهد برد باری
روی میز خال من، صفحهی باز حوادث
در ستون تسلیتها، نامی از ما یادگاری قیصر امین پور